معنی فارسی skinbound
B1به معنای جلدی از جنس پوست، معمولاً در کتابها.
Bound or covered with the skin of an animal; often used for books.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کتاب پوستی بود، که آن را مقاومتر کرد.
مثال:
The book was skinbound, making it more durable.
معنی(example):
او کتابهای پوستی را به خاطر کیفیت و احساسشان ترجیح میدهد.
مثال:
She prefers skinbound books for their quality and feel.
معنی فارسی کلمه skinbound
:
به معنای جلدی از جنس پوست، معمولاً در کتابها.