معنی فارسی slaggy

B1

بی‌حالت، بی‌روح، و معمولاً به اشاره به یک وضعیت درهم و برهم.

Describing something that is dull, drab, or messy in appearance.

example
معنی(example):

هوای آن روز به قدری بی‌روح بود که روز را غمگین می‌کرد.

مثال:

The weather was so slaggy, it made the day feel dreary.

معنی(example):

او یک لباس بی‌ forma پوشیده بود که او را نامرتب نشان می‌داد.

مثال:

She wore a slaggy dress that made her look unkempt.

معنی فارسی کلمه slaggy

: معنی slaggy به فارسی

بی‌حالت، بی‌روح، و معمولاً به اشاره به یک وضعیت درهم و برهم.