معنی فارسی slidage

B1

میزان یا نوع لغزش در اجزای مختلف که بر روی هم تاثیر می‌گذارد.

The rate or manner of sliding in components that affect each other.

example
معنی(example):

لغزش اجزاء باعث شد که مونتاژ آسان باشد.

مثال:

The slidage of the components made assembly straightforward.

معنی(example):

لغزش مناسب در طراحی قطعات متحرک ضروری است.

مثال:

Proper slidage is essential in the design of moving parts.

معنی فارسی کلمه slidage

: معنی slidage به فارسی

میزان یا نوع لغزش در اجزای مختلف که بر روی هم تاثیر می‌گذارد.