معنی فارسی sloking
B1حرکت کردن به آرامی و با دقت، معمولاً در زمینهای آرام و صمیمی.
Moving slowly and carefully, often in a relaxed context.
- VERB
example
معنی(example):
او در باغ قدم میزد و گلها را میچید.
مثال:
She was sloking around the garden picking flowers.
معنی(example):
او در یک روز بارانی به آرامی کتاب را ورق میزد.
مثال:
He took his time sloking through the book on a rainy day.
معنی فارسی کلمه sloking
:
حرکت کردن به آرامی و با دقت، معمولاً در زمینهای آرام و صمیمی.