معنی فارسی spirality
B1خصوصیتی که به شکل مارپیچ بودن یا دوران در یک جهت اشاره دارد.
The quality or state of being spiral or helical.
- NOUN
example
معنی(example):
مارپیچ بودن پلهها آنها را منحصر به فرد کرد.
مثال:
The spirality of the stairs made them unique.
معنی(example):
او به مارپیچ بودن طرح در معماری تحسین کرد.
مثال:
She admired the spirality of the design in the architecture.
معنی فارسی کلمه spirality
:
خصوصیتی که به شکل مارپیچ بودن یا دوران در یک جهت اشاره دارد.