معنی فارسی spitish
B1رفتاری که از سوی شخصی که خود را مهمتر از دیگران میداند، ناشی میشود و سایرین را کمتر از خود میپندارد.
Having a character that is overly demanding or self-important, often resulting in unpleasantness.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کودک لوس در رفتاری سرزنشآمیز عمل کرد.
مثال:
The spoiled child acted in a spitish manner.
معنی(example):
شکایات سرزنشآمیز او همه را در اتاق آزار داد.
مثال:
His spitish complaints annoyed everyone in the room.
معنی فارسی کلمه spitish
:
رفتاری که از سوی شخصی که خود را مهمتر از دیگران میداند، ناشی میشود و سایرین را کمتر از خود میپندارد.