معنی فارسی spontaneousness
B1ویژگیای که نشاندهنده رفتار یا عمل طبیعی، غیرمترقبه و بدون برنامهریزی است.
The quality of being spontaneous; acting without premeditation.
- NOUN
example
معنی(example):
طبیعت خود به خودش او را محبوب بین دوستان کرده بود.
مثال:
His spontaneousness made him a favorite among friends.
معنی(example):
طبیعت خود به خودش در محیط ساختارمند تازهنفس بود.
مثال:
Her spontaneousness was refreshing in the structured environment.
معنی فارسی کلمه spontaneousness
:
ویژگیای که نشاندهنده رفتار یا عمل طبیعی، غیرمترقبه و بدون برنامهریزی است.