معنی فارسی sporadical
B1حوادثی که به ندرت و به طور غیر منظم اتفاق میافتند.
Occasionally occurring; not regular or frequent.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت پراکنده بارش باران کشاورزان را شگفتزده کرد.
مثال:
The sporadical nature of the rainfall surprised the farmers.
معنی(example):
او به طور پراکنده در طول سال به موزه بازدید میکرد.
مثال:
She made sporadical visits to the museum throughout the year.
معنی فارسی کلمه sporadical
:
حوادثی که به ندرت و به طور غیر منظم اتفاق میافتند.