معنی فارسی sprangly
B1بهم ریخته، در هم رفته و شلوغ.
Intricate and tangled, often used to describe hair or foliage.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موهای او بعد از روز بادخیز به هم ریخته و درهم بود.
مثال:
His hair was in a sprangly mess after the windy day.
معنی(example):
چیزهای در هم پیچیده مانند گیاهان به دور تنه درخت پیچیدند.
مثال:
The sprangly vines wrapped around the tree trunk.
معنی فارسی کلمه sprangly
:
بهم ریخته، در هم رفته و شلوغ.