معنی فارسی sprew

B1

پاشیدن؛ عمل پاشدن مایعات یا ذرات به صورت تصادفی یا آزاد.

To sprew; the act of scattering liquids or particles randomly or freely.

example
معنی(example):

هنرمند تصمیم گرفت رنگ را روی بوم بپاشد.

مثال:

The artist decided to sprew paint on the canvas.

معنی(example):

آنها پیکسل‌های کنفتی را در تمام سالن رقص پاشیدند.

مثال:

They sprew confetti all over the dance floor.

معنی فارسی کلمه sprew

: معنی sprew به فارسی

پاشیدن؛ عمل پاشدن مایعات یا ذرات به صورت تصادفی یا آزاد.