معنی فارسی spriggiest

C1

نشان‌دهنده بیشترین حالت شادابی و تازگی در مقایسه با دیگران.

The most lively or fresh among a group.

example
معنی(example):

این پرگل‌ترین گیاه در مجموعه من است.

مثال:

This is the spriggiest plant in my collection.

معنی(example):

خنده او شاداب‌ترین صدای حاضر در اتاق بود.

مثال:

Her laughter was the spriggiest sound in the room.

معنی فارسی کلمه spriggiest

: معنی spriggiest به فارسی

نشان‌دهنده بیشترین حالت شادابی و تازگی در مقایسه با دیگران.