معنی فارسی sprindge
B1حرکت به بالا به صورت ناگهانی و سریع.
To leap or jump suddenly.
- VERB
example
معنی(example):
کودکان هیجانزده بودند که به داخل چالهها بپرند.
مثال:
The children were excited to sprindge into the puddles.
معنی(example):
او عاشق بپر بپر کردن در پارک است.
مثال:
He loves to sprindge high when playing in the park.
معنی فارسی کلمه sprindge
:
حرکت به بالا به صورت ناگهانی و سریع.