معنی فارسی sprucy

B2

آراسته و مرتب، به معنای داشتن ظاهری خوب و چشم‌نواز.

Neat and tidy; well-dressed.

example
معنی(example):

او در عروسی بسیار آراسته به نظر می‌رسید.

مثال:

She looked very sprucy at the wedding.

معنی(example):

ظاهر آراسته او توسط همه در مهمانی مشاهده شد.

مثال:

His sprucy appearance was noted by everyone at the party.

معنی فارسی کلمه sprucy

: معنی sprucy به فارسی

آراسته و مرتب، به معنای داشتن ظاهری خوب و چشم‌نواز.