معنی فارسی spumy

B1

کف آلود، حاوی یا شبیه به کف یا حباب‌ها، به ویژه اشاره به مایعات.

Having or resembling a frothy surface or texture.

example
معنی(example):

نوشیدنی دارای بافتی کف آلود بود که آن را بسیار جذاب جلوه می‌داد.

مثال:

The drink had a spumy texture, making it look very appealing.

معنی(example):

امواج کف آلود به ساحل کوبیده می‌شدند.

مثال:

The spumy waves crashed against the shore.

معنی فارسی کلمه spumy

: معنی spumy به فارسی

کف آلود، حاوی یا شبیه به کف یا حباب‌ها، به ویژه اشاره به مایعات.