معنی فارسی squinter
B2فردی که چشمهایش را برای بهتر دیدن تنگ میکند.
A person who squints, often to see better in bright light or when reading.
- NOUN
example
معنی(example):
او یک فرد با دیده باریک است؛ همیشه وقتی میخواند چشمهایش را تنگ میکند.
مثال:
He is a squinter; he always narrows his eyes when reading.
معنی(example):
فرد با دیده باریک باید نور صفحه را تنظیم کند تا بهتر ببیند.
مثال:
The squinter had to adjust the brightness of the screen to see better.
معنی فارسی کلمه squinter
:
فردی که چشمهایش را برای بهتر دیدن تنگ میکند.