معنی فارسی squintly
B1به معنای دیدن یا نگریستن به چیزی با چشمان چین دار.
In a squinting manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت چین دار عینکش را تنظیم کرد تا منو را بخواند.
مثال:
He squintly adjusted his glasses to read the menu.
معنی(example):
او به صورت چین دار از طریق پنجره مه آلود دید.
مثال:
She saw squintly through the foggy window.
معنی فارسی کلمه squintly
:
به معنای دیدن یا نگریستن به چیزی با چشمان چین دار.