معنی فارسی squintness

B1

حالتی از چین دار شدن چشم‌ها.

The quality or condition of being squinty.

example
معنی(example):

چشم چین دار یک ویژگی ارثی در خانواده او بود.

مثال:

The squintness was a hereditary trait in his family.

معنی(example):

متخصصان در حین معاینه چین دار بودن چشم کودک را متوجه شدند.

مثال:

Experts noted the squintness of the child during the examination.

معنی فارسی کلمه squintness

: معنی squintness به فارسی

حالتی از چین دار شدن چشم‌ها.