معنی فارسی squinty

B1

احساس یا حالت داشتن چشم‌های تنگ یا باریک، اغلب به خاطر خستگی یا نور زیاد.

Describing something or someone whose eyes are narrowed or partially closed.

example
معنی(example):

سگی با دیده باریک به من نگاه کرد و یک چشمش بسته بود.

مثال:

The squinty dog looked at me with one eye closed.

معنی(example):

او هنگام احساس شیطنت لبخند باریکی زده بود.

مثال:

She had a squinty smile when she felt mischievous.

معنی فارسی کلمه squinty

: معنی squinty به فارسی

احساس یا حالت داشتن چشم‌های تنگ یا باریک، اغلب به خاطر خستگی یا نور زیاد.