معنی فارسی squirmer
B1افرادی یا موجوداتی که به طور مکرر و ناپایدار حرکت میکنند.
A person or creature that wriggles or moves restlessly, often in discomfort.
- NOUN
example
معنی(example):
ماهی یک سکورمر بود که از قلاب فرار میکرد.
مثال:
The fish was a squirmer, wriggling away from the hook.
معنی(example):
او در طول جلسه طولانی، خیلی در صندلیاش تکان میخورد.
مثال:
He was such a squirmer in his seat during the long meeting.
معنی فارسی کلمه squirmer
:
افرادی یا موجوداتی که به طور مکرر و ناپایدار حرکت میکنند.