معنی فارسی stelled
B1عملی که به شکلی ستارهای شدن را به یک شیء اطلاق میکند.
Having been made or formed in a star shape.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند مجسمه را ستارهای کرد تا ظاهری پویاتر به آن بدهد.
مثال:
The artist stelled the sculpture to give it a more dynamic appearance.
معنی(example):
او طراحی را با الگوهای ستارهای پیچیده ستارهای کرد.
مثال:
She stelled the design with intricate star patterns.
معنی فارسی کلمه stelled
:
عملی که به شکلی ستارهای شدن را به یک شیء اطلاق میکند.