معنی فارسی stickled
B1فرایند تأکید بر جزئیات و نکات خاص، معمولاً در مورد برخی مسائل یا وظایف.
Past tense of stickle; insisted on details or precision.
- VERB
example
معنی(example):
او به فرزندانش درباره تکالیف مدرسهاشان تأکید کرد.
مثال:
She stickled her children about their homework.
معنی(example):
او توسط والدینش برای انجام کارهایش تحت فشار قرار گرفت.
مثال:
He was stickled by his parents to finish his tasks.
معنی فارسی کلمه stickled
:
فرایند تأکید بر جزئیات و نکات خاص، معمولاً در مورد برخی مسائل یا وظایف.