معنی فارسی stickling
B1چوبکی کوچک یا جوان که به تازگی رشد کرده است.
A small or young twig or stick; often refers to young plants.
- NOUN
example
معنی(example):
گیاه چوبکی در ناحیه سایهدار رشد کرد.
مثال:
The stickling plant grew in the shaded area.
معنی(example):
او آن را یک چوبک کوچک نامید زیرا خیلی کوچک بود.
مثال:
He called it a stickling as it was very small.
معنی فارسی کلمه stickling
:
چوبکی کوچک یا جوان که به تازگی رشد کرده است.