معنی فارسی stickly
B1حالت یا بافتی که چسبناک یا چسبنده است.
Having a sticky or adhesive quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نسخه چسبناک آبنبات غیرمعمول بود.
مثال:
The stickly texture of the candy was unusual.
معنی(example):
او با باقیمانده چسبناک پس از آزمایش مواجه شد.
مثال:
He found the stickly residue left after the experiment.
معنی فارسی کلمه stickly
:
حالت یا بافتی که چسبناک یا چسبنده است.