معنی فارسی straddlewise

B1

به صورت عرضی یا مایل، در مواردی که چیزی در دو طرف یک خط قرار دارد.

Positioned in a straddling or crosswise manner.

example
معنی(example):

او ایستادن خود را به یک موقعیت عرضی تنظیم کرد.

مثال:

He adjusted his stance to a straddlewise position.

معنی(example):

تخته به صورت عرضی قرار داده شد تا تعادل داشته باشد.

مثال:

The board was laid down straddlewise for balance.

معنی فارسی کلمه straddlewise

: معنی straddlewise به فارسی

به صورت عرضی یا مایل، در مواردی که چیزی در دو طرف یک خط قرار دارد.