معنی فارسی straked

B1

خط‌خطی کردن یا ایجاد برش‌هایی بر روی یک سطح

To mark or decorate a surface with lines or patterns.

example
معنی(example):

طراح سطح را برای افزودن بافت، خط‌خطی کرد.

مثال:

The designer straked the surface to add texture.

معنی(example):

او پلاستیک را خط‌خطی کرد تا الگو ایجاد کند.

مثال:

She straked the plastic to create a pattern.

معنی فارسی کلمه straked

: معنی straked به فارسی

خط‌خطی کردن یا ایجاد برش‌هایی بر روی یک سطح