معنی فارسی strangerdom

B1

حس یا وضعیت بودن یک غریبه، اغلب به احساس انزوا یا بیگانگی در یک محیط جدید اشاره دارد.

The state or condition of being a stranger; often entails feelings of isolation or unfamiliarity.

example
معنی(example):

او وقتی به شهر جدیدی نقل مکان کرد، حس غریبی را احساس کرد.

مثال:

He felt a sense of strangerdom when he moved to a new city.

معنی(example):

حس غریب می‌تواند ترسناک اما همچنین هیجان‌انگیز باشد.

مثال:

Strangerdom can be daunting but also exciting.

معنی فارسی کلمه strangerdom

: معنی strangerdom به فارسی

حس یا وضعیت بودن یک غریبه، اغلب به احساس انزوا یا بیگانگی در یک محیط جدید اشاره دارد.