معنی فارسی strayling
B1سگی یا گربهای که گم شده یا در جایی بیسرپرست است.
An animal that has strayed from its home.
- NOUN
example
معنی(example):
گربهی گمشدهای به حیاط ما وارد شد.
مثال:
The strayling cat wandered into our yard.
معنی(example):
او یک سگ گمشده را دید که به دنبال غذا میگردد.
مثال:
He noticed a strayling dog looking for food.
معنی فارسی کلمه strayling
:
سگی یا گربهای که گم شده یا در جایی بیسرپرست است.