معنی فارسی stucken

B1

گیر افتادن، زمانی که چیزی نمی‌تواند حرکت کند یا از جایی خارج شود.

Past participle of stick; to be immobilized or unable to move.

example
معنی(example):

در قفل شده بود و نمی‌توانستم آن را باز کنم.

مثال:

The door was stuck, and I couldn't open it.

معنی(example):

او احساس می‌کرد که در یک روال گیر کرده و به تغییر نیاز دارد.

مثال:

He felt stuck in a routine and wanted change.

معنی فارسی کلمه stucken

: معنی stucken به فارسی

گیر افتادن، زمانی که چیزی نمی‌تواند حرکت کند یا از جایی خارج شود.