معنی فارسی subhooked

B1

وابسته کم، حالتی که در آن فرد نسبت به چیزی علاقه نشان می‌دهد و کمی جذب آن می‌شود.

To be slightly addicted or attracted to something.

example
معنی(example):

پس از خواندن کتاب جالب، او احساس وابستگی کم داشت.

مثال:

He felt subhooked after reading the captivating book.

معنی(example):

او به این سریال وابستگی کمی پیدا کرده بود، اما نه به اندازه بقیه.

مثال:

She was subhooked on the series, but not as obsessed as others.

معنی فارسی کلمه subhooked

: معنی subhooked به فارسی

وابسته کم، حالتی که در آن فرد نسبت به چیزی علاقه نشان می‌دهد و کمی جذب آن می‌شود.