معنی فارسی submersing

B1

عمل فرو بردن یا غرق کردن چیزی در آب یا مایعات دیگر.

The act of placing something underwater.

verb
معنی(verb):

To submerge.

example
معنی(example):

دانشمندان حسگرها را در دریاچه برای تحقیقات خود غوطه‌ور می‌کنند.

مثال:

The scientists are submersing sensors in the lake for their research.

معنی(example):

او پارچه لکه‌دار را در آب غوطه‌ور می‌کند تا رنگ را از بین ببرد.

مثال:

He is submersing the stained fabric in water to remove the color.

معنی فارسی کلمه submersing

: معنی submersing به فارسی

عمل فرو بردن یا غرق کردن چیزی در آب یا مایعات دیگر.