معنی فارسی submissly
B1به صورت تسلیم، به معنای رویکردی آرام و بیمنازع در یک موقعیت.
In a submissive manner; showing a tendency to yield.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با تسلیم در کنار شریکش قدم زد.
مثال:
She walked submissly beside her partner.
معنی(example):
او با تسلیم موافقت کرد، چون نمیخواست مشکلی ایجاد کند.
مثال:
He agreed submissly, not wanting to cause any trouble.
معنی فارسی کلمه submissly
:
به صورت تسلیم، به معنای رویکردی آرام و بیمنازع در یک موقعیت.