معنی فارسی subordinately
B1به صورت تحت اختیار، در جایگاه پایینتر نسبت به کسی یا چیزی دیگر کار کردن.
In a subordinate manner; in a lower rank or position.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت تحت اختیار برای تضمین موفقیت پروژه کار کرد.
مثال:
She worked subordinately to ensure the project's success.
معنی(example):
تیم به صورت تحت اختیار عمل کرد تا به اهدافشان برسند.
مثال:
The team functioned subordinately to achieve their goals.
معنی فارسی کلمه subordinately
:
به صورت تحت اختیار، در جایگاه پایینتر نسبت به کسی یا چیزی دیگر کار کردن.