معنی فارسی subprovince
B1زیرپروینس به یکی از بخشهای کوچکتر در درون یک پروینس گفته میشود که معمولاً دارای یک مدیریت محلی است.
A smaller administrative division within a province.
- NOUN
example
معنی(example):
این کشور به چندین زیرپروینس تقسیم شده است.
مثال:
The country is divided into several subprovinces.
معنی(example):
هر زیرپروینس یک دولت محلی خود دارد.
مثال:
Each subprovince has its own local government.
معنی فارسی کلمه subprovince
:
زیرپروینس به یکی از بخشهای کوچکتر در درون یک پروینس گفته میشود که معمولاً دارای یک مدیریت محلی است.