معنی فارسی subprovincial

B2

زیرپروینسی به اموری اشاره دارد که در سطح زیرپروینس انجام می‌شود یا به آن تعلق دارد.

Relating to or affecting a subprovince.

example
معنی(example):

اداره زیرپروینسی مسائل محلی را مدیریت می‌کند.

مثال:

The subprovincial department handles local issues.

معنی(example):

حکمرانی زیرپروینسی برای توسعه جامعه اهمیت دارد.

مثال:

Subprovincial governance is important for community development.

معنی فارسی کلمه subprovincial

: معنی subprovincial به فارسی

زیرپروینسی به اموری اشاره دارد که در سطح زیرپروینس انجام می‌شود یا به آن تعلق دارد.