معنی فارسی subsensually
B1به طوری که برداشتهای حسی زیرین را منتقل میکند.
In a manner that conveys underlying sensory perceptions.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور زیرحسی صحبت کرد و به شنوندگان اجازه داد تا احساسات نهفته را احساس کنند.
مثال:
She spoke subsensually, allowing the audience to feel the underlying emotions.
معنی(example):
موسیقی بهطور زیرحسی جریان داشت و ارتباط عمیقی با شنوندگان برقرار کرد.
مثال:
The music flowed subsensually, creating a deep connection to the listeners.
معنی فارسی کلمه subsensually
:
به طوری که برداشتهای حسی زیرین را منتقل میکند.