معنی فارسی subsidency

B2

فرایند یا وضعیت پایین رفتن سطح زمین یا ناحیه‌ای خاص.

The act or state of sinking or settling down.

example
معنی(example):

سکونت در این منطقه منجر به شکل‌گیری یک برکه طبیعی شد.

مثال:

The subsidency of the area resulted in the formation of a natural pond.

معنی(example):

زمین‌شناس فرآیندهای سکونت درون دره را در طول سال‌ها مطالعه کرد.

مثال:

The geologist studied the subsidency processes of the valley over the years.

معنی فارسی کلمه subsidency

: معنی subsidency به فارسی

فرایند یا وضعیت پایین رفتن سطح زمین یا ناحیه‌ای خاص.