معنی فارسی sulking
A2حالت ناراحتی و دلسردی که به دلیل عدم پذیرش یا عدم رضایت از یک وضعیت یا نظر به وجود میآید.
The act of being silently moody or withdrawn, often after being upset.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To express ill humor or offence by remaining sullenly silent or withdrawn.
noun
معنی(noun):
The act of one who sulks.
example
معنی(example):
او پس از بحث در اتاقش افسرده بود.
مثال:
He was sulking in his room after the argument.
معنی(example):
او در میز نشسته بود و افسرده بود و حاضر به صحبت با کسی نبود.
مثال:
She sat sulking at the table, refusing to talk to anyone.
معنی فارسی کلمه sulking
:
حالت ناراحتی و دلسردی که به دلیل عدم پذیرش یا عدم رضایت از یک وضعیت یا نظر به وجود میآید.