معنی فارسی sulkiest

B1

صفتی که به حالت بیشترین دلسردی و ناراحتی در مقایسه با دیگران اشاره دارد.

The most moody or withdrawn state compared to others.

adjective
معنی(adjective):

Silent and withdrawn after being upset

مثال:

the sulky child

example
معنی(example):

از بین تمام بچه‌ها، جیک بعد از باختن بازی، بیشترین حالت افسردگی را داشت.

مثال:

Of all the kids, Jake was the sulkiest after losing the game.

معنی(example):

او به عنوان افسرده‌ترین دوستش شناخته می‌شود وقتی که به خواسته‌اش نمی‌رسد.

مثال:

She is known to be the sulkiest of her friends when she doesn’t get her way.

معنی فارسی کلمه sulkiest

: معنی sulkiest به فارسی

صفتی که به حالت بیشترین دلسردی و ناراحتی در مقایسه با دیگران اشاره دارد.