معنی فارسی sullenness

B2

حالتی غمگین و گرفته که می‌تواند به حالت روحی فرد اشاره داشته باشد.

The quality or state of being sullen; a gloomy or morose state.

example
معنی(example):

سردی او برای همه در اتاق مشخص بود.

مثال:

His sullenness was evident to everyone in the room.

معنی(example):

سردی هوا با حال و هوای او همخوانی داشت.

مثال:

The sulleness of the weather matched his mood.

معنی فارسی کلمه sullenness

: معنی sullenness به فارسی

حالتی غمگین و گرفته که می‌تواند به حالت روحی فرد اشاره داشته باشد.