معنی فارسی supinity
B1حالت یا وضعیتی که نشاندهنده خمودی و بیعملی باشد.
The state of being supine; inactivity or passivity.
- NOUN
example
معنی(example):
آشکار است که بیتحرکی او در عدم انگیزهاش نمایان است.
مثال:
His supinity was evident in his lack of ambition.
معنی(example):
بیتحرکی میتواند پیشرفت فردی در زندگی را مختل کند.
مثال:
Supinity can hinder one's progress in life.
معنی فارسی کلمه supinity
:
حالت یا وضعیتی که نشاندهنده خمودی و بیعملی باشد.