معنی فارسی supperward
B1به سمت شام یا اداره شام حرکت کردن.
In the direction of supper.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از اتمام کارش به سمت شام رفت.
مثال:
He walked supperward after finishing his work.
معنی(example):
بچهها به سمت شام دویدند تا به والدینشان ملحق شوند.
مثال:
The children ran supperward to join their parents.
معنی فارسی کلمه supperward
:
به سمت شام یا اداره شام حرکت کردن.