معنی فارسی surfy
B2مرتبط با موجسواری یا دارای ویژگیهایی که به فرهنگ موجسواری اشاره دارد.
Relating to surfing or having qualities associated with surf culture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جو ساحل با حال و هوای سورف برای استراحت عالی است.
مثال:
The surfy vibe of the beach is perfect for relaxation.
معنی(example):
او لباسی با حال و هوای سورف پوشیده بود که با جو ساحل هماهنگ بود.
مثال:
He wore a surfy outfit that matched the beach atmosphere.
معنی فارسی کلمه surfy
:
مرتبط با موجسواری یا دارای ویژگیهایی که به فرهنگ موجسواری اشاره دارد.