معنی فارسی surmark

B1

لکی بر روی پوست که معمولاً به دلایل طبیعی یا محیطی ایجاد می‌شود.

A mark or blemish on the skin.

example
معنی(example):

او به خاطر آفتاب یک لک بر روی گونه‌اش دارد.

مثال:

She has a surmark on her cheek from the sun.

معنی(example):

لک روی پوست او داستانی از جوانی‌اش را روایت می‌کند.

مثال:

The surmark on his skin tells a story of his youth.

معنی فارسی کلمه surmark

: معنی surmark به فارسی

لکی بر روی پوست که معمولاً به دلایل طبیعی یا محیطی ایجاد می‌شود.