معنی فارسی suzeraine

C1

عنوانی برای قدرتی که بر سایر کشورهای وابسته تسلط دارد.

A sovereign or ruler that has control over vassal states.

example
معنی(example):

سوزران بر کشورهای ولی‌نعمت کنترل داشت.

مثال:

The suzeraine had authority over the vassal states.

معنی(example):

در زمان‌های میانه، یک سوزران از ولی‌نعمت‌های خود محافظت می‌کرد.

مثال:

In medieval times, a suzeraine would protect its vassals.

معنی فارسی کلمه suzeraine

: معنی suzeraine به فارسی

عنوانی برای قدرتی که بر سایر کشورهای وابسته تسلط دارد.