معنی فارسی suzerainty
C1حاکمیت و تسلط یک قدرت بر دیگر کشورها.
The dominion or control of a suzeraine over vassal states.
- NOUN
example
معنی(example):
سوزرانتی میتواند منجر به از دست رفتن حاکمیت برای ولینعمتها شود.
مثال:
Suzerainty can lead to a loss of sovereignty for vassals.
معنی(example):
معاهده حاکمیت پادشاهی را شناسایی کرد.
مثال:
The treaty recognized the suzerainty of the kingdom.
معنی فارسی کلمه suzerainty
:
حاکمیت و تسلط یک قدرت بر دیگر کشورها.