معنی فارسی swabberly

B1

به معنای به طور آراسته و منظم انجام دادن یک کار.

In a manner that is neat and orderly, particularly in the cleaning context.

example
معنی(example):

او به آرامی در حین تمیز کردن اتاق حرکت کرد.

مثال:

He moved swabberly as he cleaned the room.

معنی(example):

او لوازم را به طور منظم و با دقت مرتب کرد.

مثال:

She organized the supplies swabberly to keep everything in order.

معنی فارسی کلمه swabberly

: معنی swabberly به فارسی

به معنای به طور آراسته و منظم انجام دادن یک کار.