معنی فارسی swabble

B2

بحث و جدل کردن به خاطر چیزهای کوچک و بی‌اهمیت.

To argue or quarrel, especially about trivial matters.

example
معنی(example):

آن‌ها بر سر آخرین تکه کیک شروع به جر و بحث کردند.

مثال:

They began to swabble over the last piece of cake.

معنی(example):

جر و بحث معمولا به سوء تفاهم میان دوستان منجر می‌شود.

مثال:

Swabbling often leads to misunderstandings among friends.

معنی فارسی کلمه swabble

: معنی swabble به فارسی

بحث و جدل کردن به خاطر چیزهای کوچک و بی‌اهمیت.