معنی فارسی swanking
B2فعل حال از خودنمایی، به معنای به رخ کشیدن و نشان دادن غرور.
The act of boasting or showing off.
- verb
verb
معنی(verb):
To swagger, to show off.
مثال:
Looks like she's going to swank in, flashing her diamonds, then swank out to another party.
example
معنی(example):
آنها در گالا خودنمایی می‌کنند و دارایی‌هایشان را به نمایش می‌گذارند.
مثال:
They are swanking at the gala, showing off their wealth.
معنی(example):
او درباره ترفیع اخیرش در کار خودنمایی می‌کرد.
مثال:
He was swanking about his recent promotion at work.
معنی فارسی کلمه swanking
:
فعل حال از خودنمایی، به معنای به رخ کشیدن و نشان دادن غرور.
