معنی فارسی swarmy
B1شلوغ و پرجمعیت، اشاره به وجود تعداد زیادی از افراد.
Crowded and bustling with activity.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارک در حین جشنواره پر از مردم شد.
مثال:
The park became swarmy with people during the festival.
معنی(example):
فضای شلوغ در این رویداد هیجانانگیز بود.
مثال:
The swarmy atmosphere at the event was exciting.
معنی فارسی کلمه swarmy
:
شلوغ و پرجمعیت، اشاره به وجود تعداد زیادی از افراد.