معنی فارسی swinely
B1رفتار یا ویژگی شبیه به خوکها، به ویژه در زمینه اجتماعی.
Behaving in a manner resembling a pig, often in a rude or crude way.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سلوک خوکمانند او در میز شام غیرقابل قبول بود.
مثال:
His swinely behavior at the dinner table was unacceptable.
معنی(example):
او اعمال او را به عنوان خوکمانند و خشن توصیف کرد.
مثال:
She described his actions as swinely and crude.
معنی فارسی کلمه swinely
:
رفتار یا ویژگی شبیه به خوکها، به ویژه در زمینه اجتماعی.